سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من پشیمان نیستم، (سه شنبه 86/11/23 ساعت 5:47 صبح)

من پشیمان نیستم، من به آن لحظه ی شوم، که مرا بر سر راه تو نهاد، و به آن لحظه

که آغاز گر فاجعه شد تسلیمم... من همان لحظه که تو، اولین بار نگاهم کردی،

رویش حادثه را حدس زدم... حاصل بارش یک عاطفه یک فاجعه شد... عشق از راه

رسید، حادثه تکوین یافت... من تمامیت احساسم را، که عظیم مثل زمان و عمیق

مثل شب تابستان و لطیف مثل گل شب بو بود، و دلم را که ز پاکی به مثل مریم بود،

به تو آسان دادم... تو به من هیچ ندادی جز غم، تو مرا، خویشتن خویشم را، ز خودم

دزدیدی... تو همه هستی من را به چپاول بردی، تو مرا در خم یک بیراهه، که مرا می

ترساند، و گمانم نامش کوچه ی وسوسه بود، گم و حیران کردی... و در این راه

بلند،،، من و بی فریادی، من و سر گردانی، من و تردیدی تلخ، همگی همسفر هم

بودیم... آرزوی من این بود، که تو با من باشی... با تو می شد که فراموش کنم، راه

یک بیراهست، و ندیدست کسی، روز خوشبختی یک کولی سرگردان را... تو لب بام

بلندی که هوس نامش بود، با که بودی که نبودی با من؟؟؟ آنکه گهگاهی بود سایه ات

بود و گریزی می زد، سایه ات قلب نداشت، سایه ات مصنوعی، سایه ات بی

احساس، سایه ات سرکش بود... و من از سایه ی تو سیر شدم، از تو دلگیر شدم، و

رهایت کردم..... من پشیمان نیستم... من تو را نذر کسانی کردم، که رباینده ی

جسمت بودند... و دگر بار محال است که من با تو همراه شوم... که همه می گویند:

آنچه نذر است ادا باید کرد

 

............................................................

برای ورود به چت روم اینجا کلیک کنید

ویس چت ایران وطن





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 21 بازدید
    بازدید دیروز: 8
    کل بازدیدها: 15630 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من

  • شعر و ادبیات و هنر  و چت فارسی
    سعید فوژان
    ...شعر هنر ادبیات چت فارسی
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •